پس از سقوط امپراطوری روم بسیاری از شهرها از میان رفتند و یا به صورت دهکده هایی کوچک در آمدند، اما بعد از مدتی در نیمه ی دوم قرن یازدهم میلادی، به تدریج شهرهای جدیدی که معمولاً در اطراف یک کلیسا یا صومعه قرار داشتند، به وجود آمدند. امنیت شهرها، روستاییان را به سوی خود جلب کرد و بدین ترتیب جمعیت شهرها افزایش یافت. ساکنان این شهرها از راه بازرگانی و صنعتگری ثروتمند شدند و برای خود اتحادیه هایی برپا کردند که از آن جمله می توان از اتحادیه ی معماران یا «ماسون»ها که هسته ی اصلی تشکیل شهرها یعنی کلیساها را بنا کرده بودند، یاد کرد.
بیشتر اعضای اتحادیه ی معماران یهودیانی بودند که شغل بنایی داشتند. آنان به نیت اتحاد با هم و کمک به یکدیگر و نیز به منظور در انحصار داشتن حرفه ی خود، گروه هایی تشکیل دادند و شاگردانی انتخاب کردند که در محل مخصوصی که بعداً به لژ*معروف شد، آنان را آموزش می دادند
فراماسونها (اتحادیه ی معماران) سعی در مخفی نگه داشتن این آموزش ها داشتند و برای فنون بنایی و شناسایی خود از رمز و اشاره استفاده می کردند. آنان برای خود درجاتی مثل شاگرد بنا و استاد بنا داشتند و بعدها وقتی که تشکیلات وسیع تری یافتند «استاد بزرگ» هم به این درجات افزوده شد. آنان در اواسط قرن چهاردهم برای خود قانون وضع کردند و برابری، برادری و آزادی را اصول کار خود قرار دادند.
درباره ی پیدایش فراماسونری نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی از فراماسونرها قدمت شیوه ی خود را به حضرت آدم علیه السلام می رسانند و تمامی پیامبران و ائمه را ماسون می شمرند، گروهی دیگر دوران حضرت سلیمان را زمان پیدایش فراماسونری می دانند، اما بیشتر صاحب نظران ضمن رد این گونه افسانه پردازی ها معتقدند که نخستین فرقه فراماسونری در بین صاحبان فن معماری به وجود آمد و دوره احدُاث ساختمان های بزرگ از جمله کلیساها و کاخ ها و یعنی سال های 900 تا 1600 میلادی را دوران رشد این اجتماعات به شمار می آوردند.
از بررسی آرای به دست آمده می توان نتیجه گرفت که صنعت معماری بستر رشد فراماسونری بوده است. این صنعت در قرون وسطی (سده های میانه) نسبت به سایر صنایع از ارزش والایی برخوردار بود و معماران به منظور بهره برداری از توجه قدرتمندان به صنعت مزبور، سعی داشتند از گسترش بی رویه ی صنف خود جلوگیری نمایند. آن ها اسرار و فنون معماری را از دیگران پنهان می کردند با گسترش مسیحیت و تسلط کلیسای کاتولیک، این افراد به ساختن کلیسا پرداختند و برای این منظور به سراسر اروپا سفرکردند که این امر نه تنها موجب افزایش اعتبار آن ها شد، بلکه موجبات گسترش این صنف را فراهم آورد. فراماسونرها قبل از آغاز کار در اماکن مختلف، منازلی موقتی به نام لژ برای خود می ساختند و در آن منازل به تبادل نظر می پرداختند. از آن پس آن ها همین نام را برای محل برگزاری جلسات خود برگزیدند.
در اواخر قرون وسطی، انقلاب صنعتی آغاز شد و به تدریج از قدرت کلیسای کاتولیک کاست، در نتیجه معماران و تشکیلات صنفی آن ها قدرت خود را از دست دادند، ولی فراماسونری و لژهای آن باقی ماند و از حالت صنفی به حالت سیاسی و روشنفکرانه مبدل گردید.
در این زمان بیشتر اعضای لژها بورژواها، پروتستان ها و یهودیان بودند. بورژواها دهقانانی بودند که به شهرها آمدند، زندگی شهری را در پیش گرفتند و به کسب و کار و تولید و توزیع مشغول شدند. بعدها با باز شدن راههای تجاری، بویژه با کشف آمریکا، بورژواها تبدیل به ثروتمندان، و رقبایی در برابر اشراف شدند، اما چون اصل و نسب و تربیت اشرافی نداشتند، از شخصیت و حیثیت سیاسی، اجتماعی و نظامی مناسب آن دوره برخوردار نبودند.
با گذشت زمان، گروه های دیگری از جمله نویسندگان، سیاستمداران و هنرمندان وارد سازمان فراماسونری شدند و از قرن 17 به بعد، لژهای فراماسونری محلی برای بحث های عقیدتی، سیاسی، هنری، ادبی و اجتماعی شد.
از مهم ترین فیلسوفانی که عضو لژهای فراماسونری بودند افراد زیر قابل ذکرند:
باروخ اسپینوزا (1677-1632) از یهودیان کشور هلند که به عنوان بزرگ ترین یهودی عصر جدید معرفی شده بود.
1. دیوید ریکاردو (1823-1772) یهودی انگلیسی الاصل که نظریه ی ارزش های والای مارکسیسم را عرضه کرده است.
2. امیل دورکهایم (1917-1858) از یهودیان فرانسه که منکر تقدس خداوند بود و خدا را بدون شخصیت آفریدگاری می پذیرفت. مطابق نظر وی، هر دینی شکل تغییر یافته دین قبلی است.
3. لوی برول (1939-1857) جامعه شناس یهود فرانسوی که آداب و سنن دینی را با فرضیه ی اولیسون رد کرده است.
4. هنری برگسون (1921-1859) فیلسوف یهودی که بزرگ ترین و با نفوذترین فیلسوف طرفدار اولیسون در قرن بیستم بود.
5. هربرت مارکوزه (1979-1898) یهودی آلمانی الاصل، فیلسوف آمریکایی و نویسنده ی کتاب «انسان تک ساختی» که در سال 1967 در سالن کنفرانس دانشگاه برلین، دانشجویان را مخاطب قرارداد و آن ها را به چشیدن مزه ی عشقبازی آزاد تشویق و ترغیب کرده بود.
6. ریمون آرون (1983-1905) فیلسوف یهودی، دانشمند علوم اجتماعی و استاد الهیات دانشگاه سوربن فرانسه.
از تجمع افرادی که همگی به طبقه ی نو خاسته ی بورژوازی تعلق داشتند، یک جریان خاص و خط مشخص فکری ایجاد شد که تمامی ویژگی های اومانیسم (انسان مداری) را دارا بود.
فراماسونرها در تمامی جریانات مهم سیاسی اروپا دخالت داشتند. در آغاز قرن 17 در انگلستان رژیم جمهوری برقرار شد و کرامول، رئیس جمهور گردید. او چارلز پادشاه انگلیس را دستگیر کرد و کشت و از آن جا که افکار و اهداف ضد فراماسونری داشت، فراماسونرها دست به کار شدند و توسط ژنرال، مونگ، فرمانده انگلیسی که خود فراماسونر و عضو لژ ادینبورگ بود، حکومت جمهوری را سرنگون کردند و بار دیگر نظام سلطنتی را برقرار نمودند.
در سال 1717 چهار لژ فراماسونری «غاز»، «تاج»، «درخت سیب»، «جام انگور» متحد شدند و لژ بزرگ لندن را به وجود آوردند. اعضای این لژها در میخانه هایی به همین نام جمع می شدند.
لژ فراماسونری در فرانسه توسط سازمان ماسونری انگلستان در سال 1731 در پاریس افتتاح شد و این در حالی بود که فرانسویان خود دارای لژهای ماسونری بودند که آن ها را «گراند اوریان» می نامیدند. فراماسونری جدید در سال 1733 به آلمان، در سال 1737 به هلند و پرتغال، در سال 1745 به دانمارک، در سال 1763 به ایتالیا، در سال 1771 به روسیه و در سال 1773 به سوئد وارد شد و سپس در سراسر اروپا گسترش یافت.
اعضای این سازمان که در حقیقت از انگلستان اطاعت می کردند، موظف بودند ضمن پنهان داشتن اصول و شعائر خود، بشریت را از نعمت آزادی، برابری و برادری برخوردار سازند.
در سال 1733 اولین سازمان فراماسونری در آمریکا در شهر بوستون به وجود آمد و مدتی بعد در فیلادلفیا و سپس در دیگر شهرهای آمریکا تشکیل شد. انتشار نخستین نشریه ی فراماسونرها در آمریکا توسط بنجامین فرانکلین صورت گرفت که از پیشگامان فراماسونری در آمریکا به شمار می رود. بعد از وی باید از جرج واشنگتن نام برد که شخصاً لژی را در ایالت ویرجینیا تأسیس کرد و مبلغ جدی این سازمان شد.
سیمون بولیوار که به عنوان ناجی آمریکای لاتین معروف شده است عضو لژ آمریکا در لندن بود. وی در سال 1816 استقلال کشور ونزوئلا را اعلام کرد و سپس به گسترش لژهای فراماسونری در آمریکای لاتین پرداخت.
فراماسونری ها در قرن 18 دو انقلاب فرانسه و آمریکا را رهبری کردند. تمام رهبران انقلاب فرانسه و حتی رهبران فکری آن مانند منتسکیو، ژان ژاک روسو، دالامبر، دیدرو و کندرسه، عضو لژ «گرانداوریان» پاریس بودند. رهبران دیگر انقلاب مانند دانتون، میرابو، کامنور وگارا از چهره های شاخص فراماسونری به شمار می روند. فراماسونرهای آمریکا انقلاب آمریکا را هم به پیروزی رساندند. تمام روسای جمهوری آمریکا از جرج واشنگتن تاکنون به جز کندی که کاتولیک بود و به قتل رسید عضو لژهای فراماسونری بودند.
در سال 1723 آندرسن و دژاگولیه «در فرانسه» اساسنامه ای برای فراماسونری تهیه کردند که هنوز هم مورد احترام فراماسونرهاست. بدین ترتیب، تشکیلات فراماسونری از شکل صنفی و عملی به صورت یک تشکیلات سیاسی و نظری در آمد و از آن پس به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف کشورهای غربی به کار گرفته شد.
از سال 1870 تا 1940 جمهوری سوم فرانسه برقرار بود. این جمهوری را فراماسونرها بعد از زوال حکومت ناپلئون به وجود آوردند و از 11 عضو حکومت، گابست، کرمیو، ژول فری، ژول سیمون، گارنیه و اردکو فراماسونر بودند.
فراماسونری در خاورمیانه
فراماسونری پس از سال 1730 از اروپا به آسیا وارد شد. اولین لژ به فرمان دولت انگلستان در کلکته ی هند ایجاد شد و سپس شعبات لژهای انگلیسی به ایران، مصر و ترکیه سرایت کرد. فراماسونری های فرانسوی هم بیکار ننشستند و بر گسترش لژهای خود در خاورمیانه پافشاری کردند و سرانجام با همکاری لژهای انگلیسی و فرانسه، امپراطوری مقتدر عثمانی که قرن ها اروپا را دچار وحشت کرده بود، تجزیه شد و کشورهای بسیاری از آن به وجود آمدند.
در این پژوهش، به اختصار به چگونگی نفوذ لژهای فراماسونری در کشورهای مصر، سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی می پردازیم و سپس، نفوذ فراماسونری را در ایران بررسی می کنیم.
مصر
به هنگام یورش ناپلئون به مصر در پایان سده ی هجدهم میلادی، شماری از فراماسونرها و از آن میان ژنرال کلبر* همراه او بودند. آن ها در سال 1798 نخستنی لژ فراماسونری را در مصر به نام «لژایزیس» بنیاد نهادند که پیرو شرق اعظم فرانسه و مقر آن در قاهره بود. در سال 1830 برخی از فراماسونرهای ایتالیایی وارد مصر شدند و یک لژ فراماسونری به شیوه ی اسکاتلندی ایجاد کردند. در سال 1845 ایتالیایی ها لژ دیگری به نام «لژ اهرام» را تأسیس کردند که توانست افراد بسیاری از فرقه های مذهبی و سازمان های مختلف را به عضویت خود درآورد. در میان این افراد شاهزاده عبدالحلیم پسر محمدعلی پاشا نیز به چشم می خورد.
در سال 1867 لژهای انگلیسی در قاهره و اسکندریه شروع به فعالیت کردند و لژهای «کنکورد» و «لژ بلور» که اغلب اعضای آن ها افسران ارتش بودند، تأسیس شدند در همین زمان بسیاری از دانشمندان و اعیان مصر به عضویت فراماسونری در آمدند.
در سال 1908 ادریس بیک راغب، حزب مصر جوان را پایه گذاری کرد. وی فرزند نخست وزیر اسماعیل پاشا راغب بود. ادریس راغب چهار لژ تشکیل داد که در این میان دو لژ شماره ی 43 و شماره ی 51 به نام خود او به نام های «ادریس» و «راغب» نامیده شدند.ادریس راغب سی سال ریاست فراماسونری مصر را به عهده داشت.
او برای لژ بزرگ اورشلیم که خود یکی از مؤسسین آن بود، پیامی فرستاد و در آن، از دیدگاه یهودیان که ادعا می کردند برای آبادانی فلسطین و گسترش رفاه و فرهنگ آمده اند، پشتیبانی کرد و از مردم خواست در برابر واقعیت موجود تسلیم شوند! این حمایت ها براساس یکی از اصول فراماسونری صورت می گرفت که طبق آن فراماسونرهای همه ی جهان بدون توجه به ملیت و قومیت با یکدیگر برادرند.
فراماسونرها در مصر در زمینه ی فرهنگی نیز فعالیت زیادی زیادی داشتند. آن ها مجله ی اللطایف (لطیفه ها) را منتشر و اخبار خود را در آن منعکس می کردند. در سال 1915 «شاهین مکاریوس» فراماسونر معروف و سردبیر مجله ی اللطایف درگذشت و فرزندش «اسکندر مکاریوس» مجله ی اللطایف المصورۀ (لطیفه های مصور) را برای چند دهه منتشر ساخت. در سال 1940 مجله ی فراماسونری دیگری به نام الایام منتشر شد که صاحب امتیاز آن «حسین شفیق المصری» بود. وی بنگاه مطبوعاتی دارالهلال را ایجاد کرد و مجله های فکاهه و الاثنین را منتشر ساخت. در این زمان یکی از فراماسونرهای معروف مصر «سعد زغلول» بود. او در سال 1924 نخست وزیر مصر و سپس رئیس مجلس گردید و بعد از آن حزب السعدی یا وفد را تأسیس کرد. او به همراه «محمد عبده» تلاش زیادی برای استقلال مصر کرد و سرانجام مصر از زیر سلطه ی عثمانی رهایی یافت.
با توجه به فعالیت گسترده ی فراماسونری در مصر، در سال 1964 حکومت جمال عبدالناصر فرمان داد همه لژهای فراماسونری مصر تعطیل شوند. علت تعطیلی این لژها آن بود که امنیت مصر را مورد تهدید قرار داده بودند.
فراماسونری در مصر در پوشش روتاری
اگر چه لژهای فراماسونری در مصر تعطیل شد ولی باشگاه های روتاری که روند تکاپو و خواست هایشان با فراماسونری همخوانی داشت، در آن کشور جانی تازه گرفتند.
باشگاه روتاری در مصر نخست در سال1929 پدید آمد و در منطقه ی 195 روتاری بین المللی قرار گرفت. یکی از ویژگی های روتاری قاهره آن بود که اعضای آن از ملیت ها و نژادهای گوناگون بودند.
بعد از درگذشت جمال عبدالناصر، انورسادات رئیس جمهور مصر گردید. او چنان که در جلد یکم دائره المعارف ماسونیه آمده است، عضو لژ فراماسونری «محفل الاکبر» مصر بود و به مقام استاد اعظمی رسیده بود.
در تاریخ 31 مارس 178 یعنی سه ماه پس از نخستین دیدار رسمی انورسادات از اسرائیل، روزنامه ی الاهرام نوشت که کنفرانس روتاری منطقه ی خاورمیانه به سرپرستی انور سادات در اسکندریه آغاز به کار خواهد کرد. همین روزنامه در تاریخ 6 آوریل 1978 نوشت که قرار است عبدالنواب هدیب، استاندار اسکندریه، به نمایندگی از سوی انور سادات سرپرست روتاری، کنفرانس روتاری را افتتاح کند و در این کنفرانس نمایندگان باشگاه های روتاری مصر، سودان، بحرین، اردن و لبنان شرکت خواهند کرد و ممدوح سالم نخست وزیر و نماینده ی روتاری جهانی در آن نشست حضور خواهند یافت.
در اسرائیل باشگاه های روتاری بسیار فعال هستند و در هر باشگاه، شاخه ی ویژه ای وجود دارد که خواستش گسترش تفاهم میان اعراب و یهودیان است. در همین راستا رئیس روابط تربیتی و علمی وزارت خارجه ی اسرائیل در سال 1981 به مصر رفت تا راه را برای مبادله جوانان مصر و اسرائیل هموار سازد و سرانجام نخستین گروه جوانان اسرائیلی مرکب از پنجاه دانش آموز، تعطیلات تابستانی خود را در میان خانواده های عرب مصری گذراندند و در مقابل، همین شمار از دانش آموزان مصری، تعطیلات تابستانی خود را در میان خانواده های یهودی به سر بردند.
یک باشگاه روتاری ویژه ی بانوان نیز در قاهره تأسیس شد و جیهان السادات همسر انور سادات هم به عنوان بانوی نخست مصر و بانوی نخست روتاری منطقه ی 195، به پاس خدماتش به آرمان های روتاری از دست کامل بدوی رئیس آن منطقه نشان شایستگی گرفت.
تکاپوهای باشگاه روتاری حتی برخی از بلند پایگان مذهبی از جمله دکتر محمد فحام، شیخ دانشگاه الازهر را به سوی خویش گرایش داد. او در جلسه ی روتاری اسکندریه شرکت کرد درباره ی فضایل اسلام سخنرانی نمود. باشگاه روتاری اسکندریه هم حضور شیخ الازهر را مایه ی سربلندی خود به شمار آورد.
سوریه
در سوریه شایع بود که فراماسونری، جمعیت کفر و الحاد و از بزرگ ترین عوامل نابودی دین است و اگر کسی وارد آن شود، هر چند در گذشته نیکوکار بوده باشد، تبهکار می شود و اگر بخواهد از آن بیرون رود یا رازهایش را فاش کند، جمعیت فراماسونری به زودی وی را می شناسد و سر نیزه ای در عکسش فرو می کند که منجر به مرگ صاحب عکس می شود. نخستین لژ فراماسونری در سوریه، توسط الدریج سرکنسول انگلیس در سال 1862 بنا نهاده شد. این لژ، پیرو لژ اعظم اسکاتلندی به شمار می رفت و بسیاری از بلند پایگان و اعیان بومی بیگانه به عضویت آن در آمدند که یکی از مهم ترین آن ها «راشد پاشا» حکمران سوریه در دوران عثمانی بود. این شخص بعدها وزارت خارجه ی دولت عثمانی را بر عهده گرفت.
فراماسونری در سوریه توسط امیر عبدالقادر الجزایری گسترش یافت. او که برای برگزاری فریضه ی حج به سفر رفته بود، در مصر به عضویت لژ اهرام که پیرو شرق اعظم فرانسه بود درآمد و در بازگشت از حج، در دمشق، لژی به نام لژ سوریه تأسیس کرد.
شاهین مکاریوس یاد آور می شود که فراماسونرهای مصری از جمله محمد عبده، ابراهیم بیک لقافی و حسن بیک شمسی به سوریه آمده و در این لژ سخنرانی می کردند. مکاریوس می نویسد که شیخ محمد عبده به درجه ی «خارک و صدف» نیز دست یافت که این نشان توسط نماینده ی آمریکا به وی داده شد.
فراماسونری بعد از جنگ جهانی اول بر فعالیت خود در سوریه افزود. در سال 1924 کنفرانس آزادگان (مؤتمن الاحرار) در بعلبک برگزار شد. که خود بیانگر میزان گسترش فراماسونری در همه شهرهای بزرگ سوریه در آن هنگام بود. شمار بسیاری از اشخاصی که بعدها در سوریه وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور شدند، در این کنفرانس حضور داشتند که از مهم ترین آن ها می توان از فارس خوری بنیان گذار حزب مردم سوریه و بانی لژ فراماسونری «نور دمشق» نام برد.
در سال 1939 فراماسونرهای سوریه تصمیم گرفتند که یک لژ اعظم که در برگیرنده ی تمامی لژهای سوریه باشد، تشکیل دهند. آن ها «عطا ایوبی» را به عنوان استاد اعظم این لژ برگزیدند و لژهای بزرگ جهان بلافاصله این لژ را به رسمیت شناختند.
در سال 1950 کنفرانس بزرگی برگزار شد که نمایندگانی از کشورهای عرب در آن شرکت داشتند و اجتماع کنندگان تصمیم گرفتند بار دیگر لژ اعظم را تشکیل دهند.
پس از بستن لژهای فراماسونری در مصر، حکومت سوریه در اوت سال 1965 فرمان تعطیلی لژهای فراماسونری و باشگاههای روتاری را صادر کرد و به فعالان آنها هشدار داد که به اتهام وابستگی به انجمن های پنهان و رازدار بین المللی در دادگاه های نظامی محاکمه خواهند شد. با این حال، پاسخ این سؤال که حکومت سوریه تا چه حد توانست از فعالیت لژها جلوگیری کند، خود جزو اسرار فراماسونری است.
لبنان
در سال 1869 لژ لبنان توسط فرانسوی ها (لژ لبنان) در بیروت ایجاد شد. این لژ پیرو شرق اعظم فرانسه بود. در سال 1891 شاهین مکاریوس از لژ اعظم مصر اجازه گرفت که گروهی از فراماسونرهای بیروت، لژی به نام لژ فنیقیه در بیروت ایجاد کنند، اما سلطان عبدالحمید، امپراطور عثمانی، دستور تعطیلی لژ فنیقیه را صادر کرد. دکتر علی وردی استاد جامعه شناسی دانشگاه بغداد می نویسد:
«سلطان عبدالحمید ظاهراً از این لژ به سبب پیوندش با لژ اعظم مصر بیمناک بود، گویی به واسطه ی این لژ، از نفوذ بریتانیا، واهمه داشت البته او اشتباه نکرده بود، زیرا همین لژ با همکاری کمیته ی اتحاد شرقی برای سرنگونی وی تلاش کرد».
در اوایل قرن بیستم سه لژ در لبنان فعالیت داشتند و هر سه به لژ اعظم وطنی مصر وابسته بودند. این لژها عبارت بودند از: لژ «الرشید» که ریاست آن را دکتر فؤاد غصن استاد دانشگاه آمریکایی بیروت به عهده داشت، لژ «بیروت» به ریاست «سعد الدین خالد» یکی از منشیان مجلس نمایندگان و لژ «اتحاد» که ریاست آن را محمد درویش یکی از افسران ژاندارمری لبنان به عهده داشت. در سال 1965 ادیب فرزلی نایب رئیس مجلس نمایندگان لبنان، تعدادی از سران فراماسونری جهان را به لبنان دعوت کرد و آنان به همراه او با رشید کرامی نخست وزیر لبنان دیدار کردند.
خبرگزاری فرانسه در 19 ژانوایه ی 1972 گزارش داد که صائب سلام نخست وزیر لبنان، دستور لغو کلیه اقدامات مربوط به ممنوعیت فراماسونری را صادر کرده است. در این دستور آمده بود که «شورای درجه سی و سوم لبنانی های محترم و کمیته ی عالی درجات بالای فراماسونری لبنان، از هم اکنون اجازه دارند طبق ماده ی ششم قانون سازمان ها به فعالیت بپردازند».
اسرائیل (فلسطین اشغالی)
در سال 1873 نخستین لژ فراماسونری در فلسطین به نام لژ اساسی پادشاهی سلیمان به شماره ی 293 بنیاد نهاده شد. با آغاز قرن بیستم شبکه ی لژهای فراماسونری در بیشتر شهرها و شهرک های فلسطین وجود داشت که از آن جمله لژ «پاکس» در بیت المقدس لژ «هیکل سلیمان» در یافا و لژهای «اتحاد یهودیان» و «سینا» در غزه قابل ذکرند.
این لژها که از طریق لژ اعظم مصر با انگلستان در ارتباط بودند، توانستند از طریق بالفور وزیر خارجه ی انگلیس، استقلال حرکت یهود را در سال 1917 اعلام کنند و نام کشور فلسطین را به اسرائیل تبدیل نمایند. در دهه ی 1930 بیش از هفده لژ پیرو لژ اعظم مصر در اسرائیل وجود داشت که از آن میان عمر بیطار رئیس انجمن مسیحی – اسلامی مصر ریاست لژ یافا و فهمی حسینی شهردار غزه ریاست لژ غزه را برعهده داشتند.
هم چنین دوازده لژ وجود داشت که اکثریت اعضای آنها را یهودیان تشکیل می دادند. این لژها در سال 1933 تشکیل یک لژ بزرگ اسرائیلی را به ریاست کروتسکی وکیل دعاوی یهودی در تل آویو اعلام کردند.
در شامگاه 9 ژانویه ی 1933 مراسمی برای گشایش لژ اعظم اسرائیل برگزار شد. در پایان این مراسم، رئیس هیأت لژهای فراماسونری مصر به خبرنگار روزنامه ی المتطم در اسراییل گفت که لژ اسراییل کاملاً مستقل است و لژ اعظم مصر، استقلال آن را به رسمیت می شناسد. خبرنگار از وی پرسید که آیا همه ی لژهای ایجاد شده یا آن ها که ایجاد خواهند شد، باید پیرو لژ بزرگ اسراییل باشند، پاسخ داد که «قانون فراماسونری این امر را ایجاب می کند و بر آن دلالت دارد». جالب است که اسرائیلی ها این سخنان را «تفاهم اعراب با یهود» می دانند! و این موضوعی است که عربها از هنگام تشکیل اسراییل تا کنون بر نفی آن اصرار داشته اند.
پس از فاجعه ی 1948 در فلسطین و پیوستن کرانه ی باختری رود اردن به کشور اردن، لژهای موجود در شهرهای فلسطینی به هم ضمیمه شده، هم چون گذشته به کار خود ادامه دادند. این لژها یک لژ فراماسونری در شهر امان پایتخت اردن تشکیل دادند که پیرو لژ اسکاتلند بود.
در این جا مطلبی از مجله ی خواندنی ها شماره ی 4 سال 1346 درباره ی فعالیت فراماسونرها در اسرائیل می آوریم:
منوچهر ساچمه چی خبرنگار مطبوعات ایران در اسراییل در نامه ای به ذبیح الله منصوری می نویسد:
«فعالیت فراماسونرها در اسراییل از آن چه در مقالات جنابعالی آمده است علنی تر است. آن ها در هر یک از شهرهای بزرگ یک لژ دارند و هر چند ماه یک بار، جلسات علنی تشکیل می دهند که در آن ها فراماسونرها با همسرانشان و عده ای مهمان دعوت دارند. البته در این جلسات ذکری از مسائل مربوط به فراماسون ها نیست و بیشتر به یک جلسه معمولی شباهت دارد. فراماسون ها در اسراییل دارای چند رستوران هستند که تا ساعت 6 بعد از ظهر همگان آزادند که از آن ها استفاده کنند، ولی از آن ساعت به بعد به صورت باشگاه فراماسون ها در می آیند. اخیراً فراماسون های اسراییل مرکز مجلل و وسیعی در اورشلیم ساخته اند که قرار است به زودی افتتاح شود.
چندی پیش مرا به عنوان یک روزنامه نگار ایرانی به یکی از جلسات باز فراماسون ها دعوت کردند. ابتدا خیلی تعجب کردم که نشانی مرا چگونه پیدا کرده اند و بعد خیلی کنجکاو شدم بدانم که مرا به چه منظور دعوت کرده اند.
سخنران آن شب داوید سپتون روزنامه نگار اسراییلی بود که مدتی پیش از ایران بازدید کرد. سپتون که یکی از زبردست ترین روزنامه نگاران اسراییلی است در حدود یک ساعت و نیم درباره جنبه های مختلف زندگی در ایران صحبت کرد که باعث تعجب من شد».
:: موضوعات مرتبط:
مطالب خواندنی ,
مذهبی ,
فراماسون و شیطان پرستی ,
نانو تکنولوژی ,
,
:: برچسبها:
مطالب خاندنی ,
مطالب جالب ,
مطالب زیبا ,
مطالب پند آموز ,